دیروز صبح که بیدار شدم دیدم یه کاغذ جلوی در افتاده. برش داشتم و دیدم اخطاریه ی اداره پسته و گفته بسته ی پستی شما به فلان کدِ رهگیری دو بار اومده درِ خونه و تحویل نگرفتین و برای گرفتنش فردا بیاین اداره پست. و اسم من رو هم مخاطب قرار داده بود. با خودم گفتم این دیگه چیه خدا!

و کد رهگیریشو تو سایت اداره پست زدم و دیدم که بسته رو فروشگاهِ گرونفروش و کاسبِ "شهر کتاب آنلاین" فرستاده! و از اونجایی که من هیچوقت از فروشگاهِ نکبتی مث شهر کتاب آنلاین خرید نمیکنم جا خوردم که این بسته ی مرجوعی چیه و چرا واسه من ارسال شده. رفتم و اکانت شهر کتاب آنلاینم رو هم چک کردم و دیدم که آدرس خونمون رو توش وارد نکردم و فرضیه‌م مبنی بر اینکه اشتباهی فرستادنش هم رد شد. و توش موندم کی میتونه برام کتاب بگیره و بهم خبر نده؟ که هیچکی به ذهنم نرسید.

تا اینکه دیشب داداشم زنگ زد به مامانم و از بسته ی پستی حرف زد. و مامانم گفت ئه تو سفارش داده بودی؟ و برادرم گفت آره، یه کتابِ زبانِ خارجیه که واسه خانومم سفارش دادم، چون اینور کتاب خیلی گرونه و خریدنش از ایران به صرفه تر بود. و فردا صبح برین از اداره ی پست بگیرینش و یکی از دوستام که داره میاد اینور میاد و ازتون میگیرتش.

امروز صبحم بابام رفت بسته رو گرفت و بسته رو میز گذاشته بود. 

تا اینکه عصری داداشم زنگ زد به گوشی مامانم (گوشیِ ساده ی من واتساپ و تماس اینترنتی نداره) و بهم گفت بسته رو باز کن و عکسشو واسم بفرست ببینم سالمه یا نه. منم گفتم باش و بسته رو باز کردم و دیدم کتابِ چنین گفت زرتشت توشه!

و قضیه از این قرار بود که داداشم قبلاً کلّی کتاب داشت که وقتی از ایران رفت همشونو ریخت تو چند تا کارتُن و برد گذاشت تو انباریِ خونه ی پدرخانومش، چون خونه ی ما جای وسیله ی اضافی نداشت. اون موقع هم من کتابخون نبودم و نظری بهش نداشتم. و سری قبل که اومد ایران و دید دچارِ تب کتابخوانی و کتابخَری شدم، گفت یه بار هماهنگ میکنه که برم خونه ی پدرخانومش و از کتابای اونجا هر چی میخوام بردارم و الکی نخرم. که البته پدرخانومشم دیگه ایران نیست و نمیشد هر وقت بخوام برم. و حدود یکی دو هفته پیش از داداشم پرسیده بودم تو کتابات "چنین گفت زرتشت" رو داری؟ و گفت داره ولی با ترجمه ی انصاری. که من که ترجمه ی داریوش آشوری رو میخواستم گفتم پس بیخیال. 

و حتی تو خریدِ قبلیم که هفته ی قبل بود داشتم چنین گفت زرتشت رو میخریدم ولی یه کتابِ چاپِ قدیم دیدم که هنوز ارزون بود و لحظه ی آخر به خاطر سودِ مالی چنین گفت زرتشت رو از سبد خرید حذفش کردم و اونو به جاش خریدم. و الان داداشم بی خبر واسم خریدش تا سورپرایز شم و واقعا هم شدم! 

 

پ ن: خیلی خوشحالم که خودم نخریده بودمش هفته پیش. چون اگه خودم میخریدم و داداشم بی هوا و واسه سورپرایز میخریدش خیلی ناراحت شدم. و واقعا الکی و یهویی شد که نخریدمش. به جایِ چنین گفت زرتشت، کتابِ مسئله ی اسپینوزا رو خریدم. در حالی که مسئله ی اسپینوزا هیچوقت تو لیست خریدم نبود و اصلا قصد خریدش رو هم نداشتم و چون دیدم سایته داره با چاپ قبلیش و با قیمتِ 25 تومن ارزون تر میفروشتش خریدمش. یه خوش شانسیِ خوب.

پ ن2: واقعا سورپرایزِ کتابی خوشحالم میکنه. تولدِ قبلیم که شد، شبِ قبلش به خانواده گفتم من که میدونم فردا بی خبر کیک و یه هدیه و این حرفا میگیرین، در حالی که کیک دوس ندارم (اصلا دوس ندارم) و هیچ هدیه ی خاصی هم نمیتونه باعث خوشحالیم شه. پول کادوهای احتمالیتون رو بدین به خودم تا کتاب بخرم. و اولش گفتن مگه میشه و این حرفا، بعد که دیدن اینجوری واقعا خوشحال تر میشم استقبال کردن و کلّی کتاب خریدم ^_^

پ ن3: تو برگه ای که همراهِ کتابه بود، این متنو داداشم گفته بود بنویسن:

هر آن کس که میخواهد پرواز بیاموزد، ابتدا بایستی ایستادن و راه رفتن و دویدن و صعود کردن را یاد بگیرد. هیچکس پرواز کردن را با پرواز کردن نمی آموزد... ! ناقابل، پیشکش به برادرِ جان.

...

پ ن4: سایتِ "شهر کتاب آنلاین" بزرگترین فروشگاه اینترنتی کتاب ایران و مزخرف ترینشونه. سایتی مثلِ بوکیکو همه ی کتاباشو با 20% تخفیف میفروشه، در حالی که شهر کتاب آنلاین با زیاد گرفتنِ پولِ پست، از خریداراش دزدی میکنه! 10 تومن واسه پول پست میگیره و حتی با پست پیشتاز هم نمیفرسته تا بتونه 5 تومنشو ذخیره کنه. تو حجمِ خریدِ بالا چه دزدیِ سگ صفتانه ای میشه.

پ ن5: جلد سوم "ژان کریستف" هم تموم شد و فقط مونده جلد چهارمش که اتفاقاً کم حجم ترین جلده و 400 صفحه‌ست. کتابِ زیبا و دوست داشتنی. ژان کریستف آخرین جلد از کتابای خریدای بزرگِ اولِ سالَم بود. و الان 14جلد کتاب جدید دارم و دور دومِ کتابخوانی تو راهه. خوندنِ کتاب وقتی لذتبخش میشه که حق انتخابِ زیادی داشته باشی، و 14تا عنوان کتاب حقِ انتخابِ خوبی رو بهت میدن.