تنها خوبیِ زمانی که سرما خوردی اینه که نمیخواد همش نگران باشی که: وای، سرما نخورم یه وقت!

 

پ ن: اواسطِ اردیبهشتِ 98 هم رد شده و برگشتم خونه و چسبیدم به پروژه، که اگه بشه تا هفته ی بعد خیلی پیش ببرمش و برم به شهرِ دانشگاه که تمومش کنم و دفاعش کنم. ناکجایِ عزیز...  چقدر دوست دارم اون شهرِ کوچیکِ خلوتو... حتی بیشتر از شیراز و بیشتر از هر شهری که تا حالا بیشتر از چند هفته توش زندگی کردم.

پ ن2: سرماخوردگیِ سگی. 

پ ن3: اون دو هفته ای که خونه ی او بودم یک کلمه از پروژه رو پیش نبردم، اما پشیمون نیستم، در حالی که باید باشم.

پ ن 4: اینجا برای دخترمه، کدوم دختر؟