آذر هم گذشت. خیلی سریع. دی‌ماه شروع شد و من اینرا امروز فهمیدم. دو ماه مانده به اسفند، و من تکان نخورده‌ام.

 

 

پ ن: یک شب سرد زمستانی،

بندر،

اتاقم توی کارگاه.