بی اِنتِظار دیدِنِش

وا باد اَرفتِن عالَمِت

 

عُمْر گذشتَه پَس نِتا

چاره ی دَردِت غُصَّه نین

 

دِلِت سیا، مُودِت سَفید

دِلتَنگ اَزی بشْتِر مَنین...

 

پ ن: یه ترانه از خنیاگر جنوب، ابراهیمِ منصفی بزرگ.

گویش این ترانه بندریه. و درسته بندری و هرمزگانی نیستم، ولی از تک تک کلماتش لذت میبرم و لذت میبرم و لذت میبرم... 

صرفاً لذت.

ابراهیم منصفیِ عزیز. خنیاگرِ غمگینِ جنوب...