"روزی که میاد"، همه‌ی اینا گذشتن. 

روزی که "میاد"، همه‌ی اینا گذشتن. 

"روزی" که میاد، همه‌ی اینا گذشتن. 

 

پ ن: چند روزه خیلی کم کتاب میخونم. کلاً 20 صفحه از دنیای قشنگِ نو رو خوندم تو این مدت. بیشترِ وقتمو پای فیلمایِ آموزشیِ VBA اِکسل میگذرونم. خوب و مفید پیش میره. تقریباً همه چیشو یاد میگیرم و ذهنم به چیزایی که درس نمیده هم سرک میکشه. مهم نیست. 

اوایل تابستون بود فک کنم، که به این نتیجه رسیدم "روزی که میاد"، همه‌ی اینا گذشتن. و اگه بر مبنای همین استنتاج پیش میرفتم الان شرایطِ کُلی بهتر بود. ولی اینکارو نکردم و الان خیلی چیزا هنوز مثِ قبلن. ولی کماکان "روزی که میاد"، همه‌ی اینا گذشتن. پس از الان شروع کنم دوباره. چیزی که زیاده، زمانِ مُرده هست.

 

پ ن2: جدیداً خیلی دوس دارم بنویسم. یه چیزایی هم تو "دفترِ کتاب" نوشتم که خوبن. شاید 5-6 تا چیز. به همین منوال پیش برم خوبه. الان فک میکنم هیچ چیزِ دیگه ای نمیتونم بنویسم، ولی بعد از اولین چیزی که نوشتم هم همین حسو داشتم. پس به وقتش چیزی که باید نوشته شه خودشو به ذهنم میرسونه.

چی مینویسم؟ چیزایی که نوآورانه باشن، چیزایی که به زندگی دقیق باشن و کمتر بهشون فکر کرده شده باشه، چیزایی که از ادراک‌های لحظه‌ای ای که سراغم اومدن برداشتم و نوشتم. چرا مینویسم؟ تا جمع شن و زیاد شن.