i t f o Pirates

۱۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

انبه

برای نوشتن از زمانِ حال، باید دیوانه باشی. 

زمان به دو دسته تقسیم پذیر است: گذشته و آینده. که گذشته دائما آینده را بلعیده، بزرگ و بزرگتر میشود. برای چشیدنِ طعم زندگی، آینده را که نه، باید گذشته را سفت چسبید. 

 

پ ن: توی دفترچه ی پالتوییِ راه راهم نوشته بودمش، همین تابستون. ولی وقتی دیدمش یادم نیومد کی نوشتم، اصلا و ابداً. پس حتماً قبل از خوابیدن نوشتمش.

۱۲ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۰۲ از یاد رفته
ویرایش پست

توری

+ بعد از مدتها ادامه ی ژان کریستف رو شروع کردم. وقتی شروعش کردم روزانه 100-150 صفحه میخوندم تا این که خورد به مسافرت و ول شد. از وقتی برگشتیمم دارم سعی میکنم جاوااسکریپت و اکسل رو مسلط شم و فرصت نکرده بودم کتاب بخونم. تا اینکه دیروز کتابای جدیدم رسیدن و الان که 13 جد کتابِ جدید انتظارمو میکشن انگیزه ی بیشتری واسه خوندن دارم.

+ تا دو ماه پیش ساعت 20:10 هوا تاریک میشد، ولی الان ساعت 19:30. بویِ پاییزِ عزیزو میشه احساس کرد. زودتر بره به درک تابستون.

+ هر سال منتظر بودم تابستون بره به درک و منم برم ناکجای عزیزم. ولی واسه امسال ایده ای ندارم. تابستون بره که چی بشه؟

+ این اواخر، این 40-50 روز، به جز بازه ای که رفتیم شمال، اصلا از خونه نزدم بیرون. آخرین باری که رفتم بیرون 25 تیر بود. یعنی مسافرت رو که فاکتور بگیریم، از 25 تیر الی امروزی که 11 تیره فقط تو خونه بودم و هیچ جایی نرفتم. چن بار احسان گیر داد که بریم بیرون و یه بار تا دمِ رفتن هم رفتم و لباسامم اتو زدم ولی لحظه آخر نرفتم. همین اتاق و همین خونه ی نقلی و کتابام و اینترنت جذاب تر از تمامِ بیرونه برام. این اواخر هم که آموزش ویدیویی اکسل و جاوااسکریپت به سرگرمی هام اضافه شده.

شاید پاییز که برسه احساسم تغییر کنه و اون موقع دوس داشته باشم برم بیرون. سرما رو دوس دارم، این جایی که ما زندگی میکنیم هم حسابی سرد میشه و یادآورِ ناکجا. البته مونده تا پاییز. شایدم تا خود سربازیم که 2 الی 4 ماهِ دیگه شروع میشه از خونه نرم بیرون. از این شهر بدم میاد. از شهرای پرجمعیت بدم میاد. 

 

پ ن: یازدهم شهریوره. پارسال همین حوالی بود که بار و بندیلمو بستم و برای شروع ترمِ 9 راهیِ ناکجا شدم. یک سال ازش گذشت. ریدم به اکثرِ سال های بعدش.

۱۱ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۵۴ از یاد رفته
ویرایش پست

نیمه ی اولِ شهریور

آدرس وبلاگمو عوض گردم. آدرسِ قبلیم "برای دخترم" بود. ولی مدتهاست، شاید یک سال، که تصمیم گرفتم هیچوقت و تحت هیچ شرایطی بچه دار نشم. پس "برای دخترم" دیگه نمیگنجید و احساسِ بیگانگی بهم میداد نسبت به وبلاگم.

دقیقاً یه هفته پیش از مسافرتِ شمال برگشتیم. فک کنم 10-11 روز طول کشید. و بر خلافِ تصوراتم سفرِ خوبی بود، البته سفرِ خوبی نبود، مسافرتِ خوبی بود.

وقتی میخواستیم بریم احساسِ خوبی نسبت به مسافرتمون نداشتم. ولی بعدش حسِ بهتری پیدا کردم. تنوعِ خوبی بود، پیشِ آدمایِ خوب و تو یه سرزمینِ زیبا.

ادامه مطلب...
۰۹ شهریور ۹۸ ، ۰۴:۵۸ از یاد رفته
ویرایش پست

77

امّا همه چیز، 

یکسان است و با اینحال

نــــــیست...

۰۴ شهریور ۹۸ ، ۱۳:۰۹ از یاد رفته
ویرایش پست