سی تیره و صبحه و بیدارم.

از همه ی ماه های تیرِ همه‌ی سالها بدم میاد. کلاً ماهِ گوهیه. همیشه بوده و کماکان هست. خودِ تابستون که به غایت چرته، و تیر بین ماه های تابستون گل سرسبده.

اگه بخوام رده بندی کنم، تیر بدترین ماه تابستونه، بعدش مرداد بدترینه.و میشه گفت شهریور بهتر از اون دو تا دجاله.

و بین فصلا بخوام رده بندی کنم، بدترین فصل با اختلافِ فاحش تابستونه، بعدش بهار. پاییز و زمستون خوبن. البته اوایل پاییز بده و اوایلِ بهار خوب. ولی در کل پاییز و زمستون رو دوست دارم.

به ماه ها تا حالا فک نکردم. اسفندو به خاطر اینکه ماه تولدمه دوس دارم، ولی به ماهای دیگه واقعا فک نکردم تا حالا. اونقدی که همیشه "شهریور" و "اردیبهشت" رو قاطی میکنم. 

خیرِ سرم پریروز خوابمو تنظیم کردم. دیروزم بد نبود. ولی امروز تا الان که یه ربع به شیشه بیدارم. تُف.

شیر "روزانه" آشغال محضه. محض. دو روز بعد از باز شدن مزه ی چندش آوری میگیره، و روزِ چهارم یا پنجم جوری میشه که طعمِ لجن میده. تُف. کاله خیلی خوبه، پگاه هم بدک نیست.

امروز میخوام "گتسبی بزرگ" رو بخونم. باید قشنگ باشه. نمیدونم. 200 صفحه هم بیشتر نیست و امروز تموم میشه.

ای بابا. سرم کماکان درده. اعصاب نه عضوه و نه جوارح، ولی به وقتِ ناخوشی کلِ اعضا و جوارح رو لگدمال میکنه. یه کم مشکلات زیاد شدن این اواخر و اعصابِ منم که سرکش. حتی هوا هم ابری نمیشه که یه مقدار حسِ خوب بده، ابری و خنک. اونم چله ی تابستون! بیخیال. تُف.

میرم دست به آب، میام و آب و هوای چند جا رو چک میکنم و یه قرص ملاتونین و خواب. 

خوشحالم که امروز آخرین روزِ تیرماهه. واقعا از تیر متنفرم. چه ماهِ بدی. حتی یه حسی بهم میگه در نهایت توی تیر می‌میرم. 

بسه دیگه. برم.

 

پ ن: همین الان یادم افتاد تابستون 31 روزه، مثلِ بهار. چه مسخره. ماهِ سی و یک روزه. پس تیر پسفردا تمومه. مهم نیست. برم واقعا. 

پ ن 2: کتاب چقدر گرونتر شده... دیگه از شور و مزه در اومده. یه طنزِ تلخه وضعِ این ممـلکت. آخه این همه گـرون؟