i t f o Pirates

۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

دوباره شیراز

دوباره. 

دوباره کمی اندوه،

کمی استرس،

کمی دغدغه.

۲۷ بهمن ۹۸ ، ۰۰:۱۶ از یاد رفته
ویرایش پست

تمام

بوشهرم چند روزیه.

امریه‌م امروز تایید شد و خوبه. جایی که میخواستم امریه شدم. البته هنوز جاش قطعی نشده.

هر روز میریم کنار دریا و روی چمن‌های بهاریِ زمستانِ بوشهر آتیش میکنیم و چای و غیره.

هواش یه مدته سرد شده و سردترم میشه. 

الان هم به شدت باد میاد و سرده. 

میخواهم بخوابم که بیدار ماندن فایده ای ندارد. 

تمام.

۲۲ بهمن ۹۸ ، ۰۱:۱۷ از یاد رفته
ویرایش پست

دریا - دریا

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۰ بهمن ۹۸ ، ۰۸:۴۴ از یاد رفته
ویرایش پست

نیمه‌ی بهمن 98؛ یک سال و یک‌دو روز

پارسال 12 بهمن بود که ناکجای عزیزمو ترک کردم به سمتِ شیراز؛ خانه‌ی پدری.

پسرداییم بعد از یکی دو سال اومده بود ایران و از اونجایی که نزدیک ترین دوستانِ هم بودیم می‌بایست که منم سریع برگردم که 2-3 روزی رو ببینمش. و 12 بهمن از ناکجا حرکت کردم و 13 بهمن رسیدم به شیراز...

چه رسیدنی؟ چه آشی؟ چه کشکی؟

بعد از اون روز هیچوقت نرسیدم. فقط رفتم. رفتم و نرسیدم. وامانده از هر طرف...

پریروز سالگردِ ترکِ ناکجا برای همیشه بود. البته که خردادِ امسال رو هم کامل اونجا بودم، ولی خب همه چیز تغییر کرده بود، تغییر. شرایط، روابط، ضوابط. پس 12 بهمن سالگردِ ترکِ ناکجا بود. شهرِ عزیزی که یه بخش بزرگی از زندگیمو اونجا جا گذاشتم و داره گرد و غبار و برف میشینه روش، تابستون و زمستون.

این هم صفحه‌ی بدخطی که اون روز نوشته شد و یه لکه از قهوه‌ای که اون روز خورده شد و قلبی که اون روز دو تکه شد.

#در_انتظار_ناکجا

 

پ ن0: آخرش نوشته بودم "اینم میگذره و برمیگردم، میگذره، برمیگردم، هر چند کوتاه...".   و چقدر زود گذشت، جوری که هیچ برگشتنیو تاب نیاورد و انگار که دیگه هیچوقت اونجا رو ندیدم...

پ ن1: جا داره که بگم بقولِ بزرگی: من رفتنامو رفتم، برگشتنامو گشتم. میطلبید در این صحنه.

پ ن 2: بگذر سالِ پیشِ رو. تو هم به همین سرعت بگذر. هر چند که آرزوی ترسناکیه، ولی بگذر و گمشو علی الحساب. این آرزو بوی مرگ میده، بوی سالهایِ زیادی که تو یه چشم به هم زدن گذشتن و روی سرت موی سیاهی باقی نزاشتن...

پ ن3: خواستم ادامه ی "سفر به انتهای شب" رو بخونم. منتها صبح باید بیدار شم و پیگیری کنم ببینم برگ سبزم کدوم قبرستونی مونده، و بهتره بخوابم. پس شب بخیر.

۱۵ بهمن ۹۸ ، ۰۵:۲۳ از یاد رفته
ویرایش پست

11/11

11/11 هزار و سیصد و نود و هشت.

20 روز دیگر اعزام به خدمتم و درونِ پادگان افتادم.

30 روزِ دیگه 24 سالگیم رو تموم میکنم: به این معنی که میشه 24 سال و یک روزم. همیشه گیج میشم سرِ سن. پس توضیحاتِ تکمیلی نیاز بود.

دیشب یکی از وبلاگای قدیمیمو خوندم. یه مطلبیش نظرمو جلب کرد. یادم نبود نظرم راجع به مرگ چیه داخل 16-17 سالگی. و دیدم که اونموقع هم نظری مشابهِ الان داشتم: نابودیِ ابدی، پیوستن به عدم برای همیشه.

این کرونا جدیداً ترسناک شده. امیدوارم به خیر بگذره و نمیریم. دوس ندارم اینقد ناگهانی پروندم برای همیشه بسته شه و بشم استخون و خاک و نفت. بنظرم به 30 سالِ دیگه نیازمندم حداقل.

سرده.

امروز بعد از مدتها آهنگ گوش دادم. از ابراهیم منصفی. خنیاگرِ جنوب. چه موسیقیِ فولکلورِ خوفی. کاش میشد گفت روحش شاد...

منتظرم؟ نه اونچنان. نه منتظرم، و نه منتظر نیستم. شاید یک ماهِ دیگه دوباره منتظر باشم. امروز و امروزها منتظرِ هیچ چیزی نیستم.

این هفته میریم بوشهر احتمالاً.  احتمالاً 5-6 روزی هم میمونم: در جوارِ دریا و او.

کافیه. نه؟   -بله.

۱۱ بهمن ۹۸ ، ۰۶:۱۷ از یاد رفته
ویرایش پست

کُلد

روزهای سردِ ابتدای بهمن ماه نود و هشت. روزهای سردِ اواخرِ نود و هشت.

روزهای سرد و سریع.

۰۵ بهمن ۹۸ ، ۰۳:۵۴ از یاد رفته
ویرایش پست