i t f o Pirates

۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

29 اسفند 98

خب، 29 اسفنده و باید 98 رو تموم شده دونست.

چطور سالی بود؟ از حق نگذرم، ربعِ اولش خوب بود، خیلی خوب. و بعد از اون سقوط کرد به سمت بد شدن و بدتر شدن. یه سقوط آزاد. 

و الان که از اون ربعِ اول 3 ربع گذشته، میتونم بگم سال سختی بود. سالِ سخت، سال فقدان، سالِ اضطراب.

تموم شد. ولی همه‌ی این روزهای سخت با اتمامِ 98 تموم نمیشن، این بدی کشیده میشه به تقویمِ بعدی، تقویمِ بعدیش، تقویمِ بعدی...

ایام و سال‌های سخت و پر زحمتی در پیش دارم. البته که از زحمت فراری نیستم. اما "دَمی" میخواهم برای استراحت، "یک روز" خوشبختی، "یک هفته" آرامش. و طبق تجاربم از چارچوبِ زندگیم چنین دَمی زیاد محتمل نیست. و همین سخت میکنه سالِ پیش رو رُو. یک-دو-سه سالِ پیشِ رو رُو.

به هر حال. میگذره. میگذره و با کمی جراحت به روزهای خوب خواهیم رسید. جراحتی به قیمتِ زمان، به قیمتِ عمر.

بگذره.

بگذریم.

 

۲۹ اسفند ۹۸ ، ۰۷:۰۳ از یاد رفته
ویرایش پست

دل می‌رود زِ دستم

یادِ گذشته هنوزم ناراحت و دلتنگم میکنه.البته صرفاً یادِ اون شهرِ سرد و خشک، بقیه‌ی گذشته رو لازم ندارم. 

 

یادِ اون پیاده‌روی‌های چندساعته،

یاد اون کافه‌ی دیوونه کننده،

یادِ اون یکی کافه‌ی دلتنگ کننده،

یادِ زمستونش، پاییزش، بهارش،

یادِ شبایی که سگی سرد بود و تو دمای منفی 10 میرفتیم پارک جنگلی و آتیش میکردیم،

یادِ آدمایی که در نهایتِ خوبی و سادگی بودن،

یادِ خیابوناش، کوچه هاش، جاهای پرتش،

یادِ غروباش...

یادِ گذشته.

 

عمری دگر بباید بعد از فراق ما را / کین عمر صرف کردیم اندر امیدواری

ان در امیدواری، ان در امیدواری، ان در امیدواری.

۱۶ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۵۷ از یاد رفته
ویرایش پست

کمتر

جای مردانِ سـیاست بنِشانید درخت،

                                   گوهِ کمتر زندگیِ بهتر.

۱۴ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۰۸ از یاد رفته
ویرایش پست

خواب

زندگیِ این روزا مثلِ یه خوابِ ترسناک میمونه. باید دائم نگران خونوادت باشی، باید نگران خودت باشی که یه وقت کرونا نداشته باشی که به خانوادت انتقال بدی.

تف به زندگیِ سالِ 98.

تف به رویِ کثیفِ شارلاتان‌های کم‌ناموسی که تا همه‌مون نمیریم ول کنمون نیستن. 

امیدوارم این سال بی برکت و بدرد نخور به خیر و خوشی شرشو کم کنه...

۱۲ اسفند ۹۸ ، ۰۰:۳۲ از یاد رفته
ویرایش پست

اوایلِ اسفند

فردا عازمم به سمتِ پادگانِ آموزشیِ سربازی.

تو این گیر و دار کرونـا هم داره جولون میده و مشخصه حداقل 3-4 هفته‌ست که وارد کشور شده، خدا لعنت کنه باعث و بانیاشو. بی عرضه‌های کثافتی که با جون مردم تجارت کردن و شدن مسیرِ ترانزیتِ چینی ها به چین. 

فردا میرم پادگان و تو پادگان از تمام استانا سرباز میاد، از قم، تهران، بابل، رشت، اراک و... .

 

البته که کرونـا زیاد کشنده و خطرناک نیست. ولی تو این سگدونی خطرناکه. همه جا آمار تلفاتش 2% بوده، ولی واسه ما چهار هیچدهمه، به عبارتی 22%. البته که این آمار هم دروغه و این بی‌ناموس‌های سگ‌پدر مثل همیشه دروغ میگن.

داریم توی سگدونی زندگی می‌کنیم. یه سگدونیِ اسمی. هر فعل و انفعالی که توی این سگدونی رخ میده بوی نا میده. عرضه‌ی هیچ کاری رو ندارن، حتی نمیتونن مادرشونو مدیریت کنن...

و من فردا دارم میرم پادگان و به زودی هم تولدمه. تولدی که قراره تو اون روز تبریکی نشنوم. بالاخره تو پادگان تلفن و اینترنت و این مسائل مثلِ بیرون نیست. اینم تجربه‌ی جالبیه.

 

امیدوارم به خیر بگذره و تلفات زیاد نباشه. مردم گناه دارن.

و من نگرانِ تمامِ پدر و مادرهای این سگدونیَم؛ اسیرهای این سگدونیِ پرگهر.

۰۲ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۵۶ از یاد رفته
ویرایش پست