وقتی فهمیدم تیر شده خیلی دیر بود. شبِ 25 تیر بود. تعجب کردم که زمان چقدر زود گذشته.
مدت هاست که دارم فرار میکنم، از خودم، از دیگران. گیر افتاده ام، میان یک بازی بی حسابوکتاب گیر کرده ام و با کله به سوی هیچ میرانم.
گیر افتاده ام. میان گرما و ازدحام.