تو این ماه‌ها اکثرِ مطالبِ وبلاگم راجبِ روزمرگی‌هام بوده و چیزِ خاصی از زندگی ننوشتم. در صورتی که قبلنا، یعنی خیلی سال پیش، خیلی کم تو وبلاگام از روزمرگی مینوشتم و یادداشتام همیشه راجب زندگی بودن. الان با خودم گفتم این مطالبی که تو این 4-5 ماه نوشتم (به جز چند تاشون) بدردِ لایِ جرزِ دیوار هم میخورن آیا؟ فک نکنم. یادداشتای عبث و بی‌خودی‌ان. چند سالِ دیگه که اومدم سراغِ این وبلاگم احتمالاٌ از خیلی از یادداشتای این برهه ناامید بشم و کامل نخونمشون.

 

شاید به خاطر این دفترا باشه. کدوم دفترا؟ همین دفترایی که الان کنارمن. و همیشه کنارمن. در حالِ حاضری که دارم توی این وبلاگ مینویسم 9 تا دفتر و دفترچه کنارِ دستَمَن. به همراهِ دقیقا 10 تا خودکار. که تعدادشون هم متغیره و هر از گاهی چن تاشون میرن تو کمد و چند تای دیگه جاشونو میگیره.

 اینا باعث میشن اصلِ کاری های ذهنمو روی کاغذا بنویسم. البته که همه ی این دفترا دفترا واسه یادداشت نیستن و سه تاشون جزوه‌ان، جزوه هایی که حاصلِ تمامِ زندگیِ این چند ماه هستن، جزوه هایی که تمامِ حاصلِ زندگیِ این چند ماهن. جزوه از چیزایی که تو این چند ماه یاد گرفتم. و خلاصه، زندگی رو تو دفترها و لای کاغذام مینویسم و نصیبِ اینجا میشه یه مشت خزئبلِ تکراری و بی‌خود.

 

زندگی، زندگی، زندگی. الانم پا نداد که بنویسم.

برم.