i t f o Pirates

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

امواج زندگی

هر کسی تو زندگیش جوری پیش میره -طیِ سالیانِ سال، تو طول یه زندگی- که امواج زندگی با یه سریا هم‌جهتش میکنه؛ ینی هر فرد در طول زندگی با یه سری آدم دیگه -که اونا هم هر کدوم یه  فرد هستن و به طبع شرایط مشابه  دارن- تو برهه‌های مختلف هم‌جهت میشه و این امواجِ مخفیِ زندگی اونا رو کنار هم نگه میداره.

و صحبت از این روابط و این بودن‌ها وجزئیاتش خیلی پیچیده‌ست و از محدوده توان من خارجه، چه برای نوشتن و چه حتی برای فک کردن، پس ادامه نمیدم و جمله ها رو زودتر به اتمام رسونده و میرم که بریم یه جای جدید قهوه امروزمونو بخوریم.

18/09/1397

17:09

 

پ ن: ندارد.

۲۲ آذر ۹۷ ، ۰۳:۳۲ از یاد رفته
ویرایش پست

قبل از شروع ترم 9

قبل از شروع ترم 9، اتوبوسِ شیراز-ناکجاآباد! و طبق معمول توام با لرزش‌های مکرر اتوبوس. یه تابستونِ پوچ و بی‌حال گذشت و دوباره مسیرِ دوست‌داشتنیِ همیشگیِ این چند سال؛ ناکجاآبادِ عزیز!!!

آخرین باری که این مسیرو طی می‌کنم، مگه اینکه اتفاقی تو راه باشه که ازش بی خبرم هنوز. دوست نداشتم امروز برسه، ولی عمر گذراست و ما هم ناگذیر به گذر...

یه روز میرسه که کلی از روزای این ترم گذشته و خیلی چیزا تموم شدن، اون روز نمی‌تونم حدس بزنم، شاید خوب باشه شایدم بد باشه. دوس ندارم به اون‌روز فک کنم، هر چی که میخواد باشه. ترجیح میدم قبل از زنگِ آخرِ همه چی، استفاده کنم از بعضی روزای این ایام، که اینم می‌گذره...

13/06/1397

17:10

 

پ ن 1: ناکجاآباد = اینجا، شهر دانشگاهم.

پ ن 2: یه روزی رسید که خیلی از روزای این ترم گذشتن و چه بد!

۲۲ آذر ۹۷ ، ۰۰:۰۱ از یاد رفته
ویرایش پست

میانِ خورشیدهای همیشه

در حال حاضر تو آلاچیقِ اینوری -دانشگاه- نشستم و به منظره‌ی فوق‌العاده خوشگلی که خورشید و ابرا و امتدادِ آسمون ساختن نگاه می‌کنم. نهایتِ زیبایین این ابرای پاییزی... و واقعا موندم چطور ابرا رو توصیف کنم و تهش گفتم ابرای پاییزی! پاییزی هم شد صفت؟

بگذریم، امیدورام همینقد قشنگ بمونه آسمون، و نمی‌دونم چیکار کنم!

06/09/1397

14:27

 

پ ن 1: اولین یادداشتم که بی دلیل انتخابش کردم برای انتقال به وبلاگ!

پ ن 2: اصولا تو دفترچه‌هام/دفترام که مینویسم -حتی 2 خط- براش عنوانم مینویسم که اینجا میزارم به عنوانِ عنوانِ مطلب.

پ ن 3: توی کلمات کلید، اسم دفتری که اون یادداشت، روزمرگی‌ و بهتر بگم هجویاتم رو مینویسمو ذکر خواهم کرد.

پ ن 4: اسم بانو و شهرِ دانشگاهم که عاشقشم زیاد تو یادداشتام هست که نمیخوام بنویسمشون. اسم مستعار میزارم به جاشون اگه نیاز شد...

۲۱ آذر ۹۷ ، ۲۳:۴۸ از یاد رفته
ویرایش پست

بی مقدمه

تو این ایام (قبل از شروع ترم) زیاد تو دفترام و دفترچه هام می‌نویسم ولی اینجا کماکان سوت و کوره.

ینی دفترچه‌مو که هر وقت بیرون میرم همراهم می‌برم و تو خانه‌دانشجویی‌مان هم کلی دفتر جورواجور و دوس داشتنی دارم که هر بار تو یکیشون می‌نویسم؛ نه اونقد بی‌نظم و بی ترتیب، و نه اونقدرا مرتب و رویِ برنامه. جوری مینویسم که هم یادداشتامو تقریبا سر جاشون و تو دفتری که مناسبشونه نوشته باشم -تا بعدا گم و پرت نشن!- ، و هم وسواس به خرج دادنم باعث نشه به خاطر دوراهی واسه انتخابِ دفتر، مودِ نوشتنم بپره.

خلاصه که الان کلی دفتر و دفترچه جورواجور تو خونه هست که زیاد نوشتم توشون این روزا، تو بعضیاشون کمتر، تو بعضیاشون کم، تو بعضیاشون بیشتر و تو بعضیاشون زیاد :) و یه سریاشون خیلی قدیمی‌ان و از سال‌ها پیش توشون نوشتم و یه سریاشون جدیدن و یکیشونم کادوی پارسال بانویِ عزیزه. بانویِ عزیز. اِی... . از بحث منحرف نشم، دو تا دفترچه دارم که یکیشونو خودم گرفتم (دفترچه دوخت) و یکیشو بانو (دفترچه نارنجی، هر چند نارنجی نیست جلدش!)، که دومی رو چون خوش سایزتره بیشتر حمل میکنم، خوش جیبه. دفترم هم دارم چن تایی. اون سفیده (قدیمی ترین دفترم که هنوزم توش مینویسم، که مال دبیرستانمه و از ترمای اول دانشگاه به عنوان جزوه توش هر چیزی مینویسم به جز جزوه!)، یه دفتر سبز تروتمیز (میخوام توش جملات تاثیرگذار کتابایی که میخونمو بنویسم. این اواخر شروع کردم به مطالعه روزانه کتابای جدیدم، ولی دفتر سبز هنوز نوئه، تازه یه صفحه‌ش استفاده شده.) دفتر خاکستری و دفتر مهدی، که چیزایی که میخوام باقی بمونن ولی تو اون دفترای دیگه‌م نمیخوام بنویسمو تو اونا مینویسم. یه دفتر قرمزم تابستون شروع کردم که که ایده ش بعد از چند ماه ناامید شکست خورد. و یه دفتر کوچیک هم که برای نوشتن کلمه هایی که ذهنمو درگیر میکنن خریدم دیروز، دفترِ کلمه.  از بحث منحرف نشدم! :)

 

بازم از بحث منحرف نشم و بگم که تصمیم گرفتم بی مقدمه و فک‌کردن واسه اینکه "چه جوری یه پست تو وبلاگ بنویسم از این روزام" ، بیام و یه دسته بندی بر اساس ماه و سال ایجاد کنم (مثلا دسته ی آبان/97). یک ماه از یک سال که یک بار داشتم و خواهم داشت. (فقط یک آذرماه 97 وجود داره تو تاریخ)

و اینجوری به جای اینکه صبر کنم تا حال و حوصله‌م برگرده سر جاش و ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم بدن تا دوباره وبلاگ نویسی کنم،،، متنای کاغذامو بیام بنویسم تو وبلاگِ فعلیم که اینه. زمان انتشار هر مطلبو که دست نمیزنم، و فقط بر اساس دسته بندی ای که گفتم مرتبشون میکنم تا خاطراتم به صورت تفکیک شده هم در دسترس باشن. این لا به لا شاید خودمم نوشتم. از امروزم نه، از روزای بعد. هر روزی که نِت داشته باشم.

۲۱ آذر ۹۷ ، ۱۶:۳۰ از یاد رفته
ویرایش پست