فردا شنبه‌ست.

امیدوارم شنبه‌ی خوبی باشه خدایی. خسته شدم. امیدوارم مدیرعامل جلسه نباشه، مدیر منابع انسانی هم جلسه نباشه، و تکلیفم مشخص شه و با برنامه برگردم خونه. و شایدم مستقیم برم و دفترچه‌مو پُر کنم و پست کنم و بعد برگردم خونه.

دوس دارم برجِ 11 اعزام میشدم، ولی نمیشه. فقط برجای زوج اعزام هست. برج 10 یه کم زوده و برج 12 یه کم دیره حس میکنم. البته اگر که فردا اوکی بشه. اگه همه مسئولاش حاضر باشن باید اوکی شه. ولی دو بارِ قبلی که رفتم اینطور نبوده. امیدوارم فردا شنبه ی خوبی باشه.

جدیداً نمیشه کتاب بخونم. تو این هفته مجموعاً 50 صفحه خوندم. و بیشتر وقتمو پایِ آموزش برنامه نویسی VBA میگذرونم. دوره ی مقدماتیشو کامل دیدم و الان ویدیوهای دوره‌ی پیشرفتشو دارم میبینم. این دوره‌ی جدید خیلی طول میکشه. دیشب از ساعت 9 شب تا 2 نصفه شب درگیرِ یک قسمتِ نیم ساعتیش بودم، البته به طورِ خیلی پراکنده. آدم نمیتونه یه جا پاش بشینه. سنگین تر شده. ولی خوشحالم که این چند ماهِ اخیر به صورتِ جدی نشستم پای اکسل. ارزششو داشت. میتونم 6 ماهِ دیگه متخصصِ اکسل باشم. 

برم یه قرص خواب بخورم تا خوابه کم کم بیاد سراغم. صبح باید بیدار شم.

 

پ ن: این پست خودِ کلیشه بود. زندگیِ کلیشه ای این اواخر.